نسل سوم انقلاب

پل صراط بر اساس دین اسلام پلی است که در روز قیامت هر فردی برای ورود به بهشت باید از آن بگذرد. گفته شده که این پل نازک تر از مو و برنده تر از شمشیر است که باعث می‌شود کناهکاران از روی آن به درون آتش جهنم که در زیرش قرار دارد بیافتند.

ترکیب واژه‌ی «پل» که پارسی است با واژه‌ی «صراط» که عربی است، این گمانه را تقویت می‌کند که اعتقاد به «پل صراط» به این صورت بیشتر بر گرفته از اعتقادات ایرانیان قبل از اسلام می‌تواند باشد. زیرا در قرآن مفهوم «صراط» آن‌گونه که در کتب لغت عرب مانند مفردات راغب و لسان‌العرب آمده ربطی با پل ندارد

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 15:51 توسط zahra behmaram|

 

 

 

 

 

             

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:32 توسط zahra behmaram|

 

 

در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم
شرم خندیدن، به تمسخر هم میهنان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...
با اراده جمعی، این عادت زشت را به یک ضدارزش تبدیل کنیم.
 

یک روز یه ترکه

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان... ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس... ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

 

یه روز یه رشتیه...

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

 

 

یه روز یه لره...

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد، از شدت عمل احتراز می کرد.


یه روز یه قزوینی...

به نام علامه دهخدا ؛

 

از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد.

یه روز ما همه با هم بودیم...، ترک و رشتی و لر و اصفهانی ...

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند... ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم! و اینجوری شادیم!

این از فرهنگ ایرانی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی است.

پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه

 

 
نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:51 توسط zahra behmaram|

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 11:26 توسط zahra behmaram|

 

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد

باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر

که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .

عید سعید فطر بر شما مبارک

 

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:47 توسط zahra behmaram|

 

 

 

حجم این سکــوت ویرانی به بار می آورد...

  

بایــد باشــد

 

آری باید باشـــد


 
تـا قــدرت شکستن ایـن سکــوت را

 

روی شانــه هایش پیــدا کنم...


 
مگر نه اینکه سکــــوت با بغـض می شکند...!؟

 

نوشته شده در یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,ساعت 10:43 توسط zahra behmaram|

 

 

حضرت امام خمینی رحمه‏الله در پیام خود در سال 1358، با نام‏گذاری آخرین جمعه ماه

مبارک رمضان به «روز قدس» فرمود: «من در طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را

گوشزد مسلمین نمودم. ... من از عموم مسلمانان جهان و دولت‏های اسلامی می‏خواهم برای

کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن، به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را

دعوت می‏کنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می‏تواند تعیین‏کننده

سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان روز قدس انتخاب و طی مراسمی، هم‏بستگی

بین‏المللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان اعلام نمایند».

امام راحل با تدبیر الهی خویش و نام‏گذاری روز قدس، مبارزه با اسرائیل و دفاع از حقوق ملت

مظلوم فلسطین را به عنوان تکلیفی اسلامی به همه مسلمانان از فرقه‏ها و ملیت‏ها و زبان‏های

گوناگون گوشزد کرد و اعلام داشت که حمایت از اسرائیل، خیانت به اسلام است.

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:4 توسط zahra behmaram|

« ایثار حضرت زهرا (س)  

نوشته شده در چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:37 توسط zahra behmaram|

 

 


 


هنوز در سفرم ..

پدر به محض شنيدن خبر زلزله راهي تبريز شد ..

با آنكه خواهرها و اغلب خانواده و فاميلش در كشورهاي ديگر هستند ولي همه مردم وطنش را خانواده اش مي داند و با دوستي همراه شد و يك ماشين را پر از وسايل ضروري كرد و راه افتادند و درد و نگراني چشمان مادر را رنگ زد،‌ اما هيچ كلامي نگفت و از زير قرآن ردش كرد و كاسه اي آب پشت سرش ريخت و به انتظار نشست.

انتظاري سخت و دردناك تا امروز كه پدر بازگشت ...

كوهي از درد روي شانه هايش نشسته است و چهره هميشه شادابش تلخ و پير شده است ...

مشتهايش را به هم مي كوبد و به زمين و زمان ناسزاهاي غليظ مي گويد و برايم از شدت حادثه اي حكايت كرد كه مي توانست تا به اين اندازه مرگبار نباشد . از كشوري كه روي گسل هاي زلزله خيز است و همه مي دانند كه هرسال بايد انتظار چنين حوادثي را داشت بي آنكه تدبيري شود و پيشگيري باشد .

 

و سالها است كه اين خاك مي لرزد و مرد و زن و پير و جوان را مي بلعد و بعد همه فراموش مي كنند و دوباره ساخت و سازهاي غيراستاندارد و بدون ايمني و سودجويانه و با حرص و ولع براي مشتي اسكناس و بي توجهي مسئولان و كشورهايي كه مثل ما هستند و هر روز و شبشان با زلزله همراه هست و هر سال بهترين و پيشرفته ترين تكنولوژيها را به كار مي گيرند براي كم كردن تلفات و ما همچنان در انتظاريم تا چند صد يا چند هزار نفر در يك لحظه از ميان بروند و كوهي از سنگ و خاك به جاي بماند و از ياد ببريم كه اين اتفاق هر روز و هر ثانيه مي تواند در هر جاي اين وطن و براي هر كدام از ما اتفاق بيفتد بدون هيچ فريادرسي ...

 

صفحه تلوزيون پر از سريالهاي خانگي است و گاه گاهي تصاوير اين مسئول و آن ورزشكار و وانت پتو و كاميون آذوقه و من فكر مي كنم اي كاش به جاي انتظار براي مرگ و شراكت در اندوه هم با كمي پيشگيري و تدبير در شاديها و شادماني هاي هم شريك باشيم .

 

مادر قلبش نارحت است و بايد كمي بيشتر پيشش بمانم ..

از لطف همه شما عزيزان متشكرم و پوزشم را به خاطر عدم حضورم بپذيريد ..

دست و دلم به قلم نمي رود ....

 

نوشته شده در چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:27 توسط zahra behmaram|

 

اجساد جانباختگان زلزله اهر


 

نیاز به شرح و تفسیر نیست عکس خود هزار سخن باشما دارد

نوشته شده در چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:22 توسط zahra behmaram|

شهید مهدی زین الدین

انقلاب اسلامی ما ، زمینه ساز انقلاب حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد . پس مواظب اعمال و کردار خود باشیم. در این زمان بی تفاوت بودن به انقلاب اسلامی خیانت به اسلام و قرآن است.

شهید حسین حسن نژاد سالك

تنها و تنها کانالی که شما را به قرب الهی نزدیک می کند و موجب رضای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می شود ، اطاعت قلبی و عملی از ولایت فقیه است.

شهید محمد شفیعی خواه

ملت ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشیدن به راه شهیدان و استعانت از درگاه خداوند است تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وصل نمایند و در این تلاش پیگیر مسلماً نصرت خداوند شامل حال مومنین است. وصیت من تنها این است در زمان غیبت ، اطاعت محض از ولایت فقیه داشته باشید. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همواره در کنار شما بسیجیان است. ما می جنگیم و باید بجنگیم و چاره ای نیست. به گفته امام تا ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با یک دستمان سلاح و با یک دستمان قرآن باید بگیریم ، طبق دستورات ولایت.

شـادی روح شــهدا صــلوات

نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:27 توسط zahra behmaram|

بسم رب الشهدا از شهدا باید گفت
درد دل با شهدا



بسم رب الشهدا از شهدا باید گفت
از فداکارترین قوم خدا باید گفت


عشق در دایره ی بسته ی آتش بس نیست
از دل سوخته ی اهل صفا باید گفت


افق شرعی احساس من و ساعت هشت
آری از روشنی وقت دعا باید گفت


دیگری هر چه دلش خواست بگوید شاعر
شعری از حنجره ی سرخ شما باید گفت ...






عشق در خط مقدم مانده است...
صدای شهدا و نواهای دفاع مقدس

السلام ای سربداران السلام





السلام ای جان نثاران حسین
السلام ای رهنوردان حسین

با شما عهد بیعت کرده اید
دعوت حق را اجابت کرده اید

با شما هستم که خنجر خورده اید
جان میان خون و آتش برده اید


با شما ای مردم یکتا تبار
ای بسیجی های گمنام خدا

ای اباذر های بی نام و نشان
مال کشورهای فتح پیروان


با شما هستم که همدرد غمید
ساده چون خورشید بی پیراهنید

...

عشق را منزل به منزل گشته ایم
بالها با خاک و خون آغشته ایم


اینک از میدان سری آورده ایم
شرحه شرحه پیکری آورده ایم


بازگشتیم از کران های بهشت
بازگشتیم در لهیب سرنوشت


اه اینجا غربت و غم مانده است
عشق در خط مقدم مانده است

 

نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:21 توسط zahra behmaram|

 

بسم رب الشهدا وصدیقین
 
فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

وصیت نامه شهید محمد جهان آرا

 

از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم.

«ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».

 


 

 

بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین.
تو را شکر می گویم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.

من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.

خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...

 

و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچون نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت.

ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاضر و آینده تاریخ می باشد؟

 

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

 

ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛
ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.

 


http://atasheentezar.persiangig.com/parcham/parcham4.gif

دوستتون داریم...برای شادی روحشون صلوات

[تصویر: salavat.gif]

شهدا همیشه وهمه جا هستن؛همچنان زنده اند!

ای دشمن بدان هرگز مسلمانان نابود نخواهند شد...

نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 20:38 توسط zahra behmaram|

                                                                                                                           

فروریزد به دامن از سپهر دیده کوکب‏ها *** علی این مظهر عدل الهی چون دگر شب‏ها
چه در پیش است کز باغ فلک بوی خزان خیزد *** ز دشت شب چو نرگس‏ها نمی‏رویند کوکب‏ها
مگر رنگین ز خون پاک او محراب خواهد شد *** که می‏روید به ناکامی گل افسوس بر لب‏ها
تب و تابی به جانش شعله افکنده است و می‏داند *** که در خون سحر بی‏تاب می‏گردد از این تب‏ها
چه افتاده است در کرّوبیان عالم بالا *** که می‏گریند و می‏نالند با فریاد یارب‏ها
علی کو دین احمد را علم بر بام گردون زد *** ز پا افکند با تیغ دو سر رایات مرحب‏ها
چو مهر خاوری غلتید در خون سحرگاهان *** به هنگامی که با معبود در دل داشت مطلب‏ها
علی شد کشته با شمشیر کین کز دیدگان، «مشفق» *** فرو ریزد به دامن از سپهر دیده کوکب‏ها

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:29 توسط zahra behmaram|

                                                   شبی درحال مستی تکیه برجای خدا کردم 
در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم                                                      
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم
نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم
نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهده دار پیشوایی در هم عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخواه و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم
به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم
هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم
سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم
نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم
نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم
زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:43 توسط zahra behmaram|

 

 

 

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :

ببخشید آقا ! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد :

مرتیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری… غلط می کنی تو و هفت جد و آبادت… خجالت نمی کشی؟ …

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد :

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبانی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.

مرد خشکش زد… همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد.

نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:9 توسط zahra behmaram|

آنان که علی را خدا می دانند کفر است کفرش به کنار عجب خداییی دارند.
ایام سوگواری امام علی (ع) تسلیت.
.

آیا در رؤیاهایتان ، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده اید ؟

شب قدر، رؤیایی است که به حقیقت می پیوندد . . .

التماس دعا

.

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

 

.

شب قدر است و قدر آن بدانیم / نماز و جوشن و قرآن بخوانیم

به درگاه خدا غفران و توبه / به شرطی که سر پیمان بمانیم . . .

.

امشب به عشق حیدر ، ما را ببخش یکسر / جان حسین و زینب ، بر ما بده پناهی

آخر به بیت زینب ، بیمار دارم امشب / از ما مگیر او را ، جان حسن الهی . . .

.

شب قدر، شب نیایش و شب بارش چشم های خاکیان بر شما آسمانیان مبارک باد

و التماس دعا در لحظات قشنگ خلوتتان . . .

.

آه امشب لیلةُ القدرِ خداست / ذکر یا رب یا رب و وِرد و دعاست

گاهِ استغفار و دلْ لرزیدن است / گاه توبه، گاهِ آمرزیدن است

گاهِ عجز و التماس و هم نیاز / رو به درگاه حکیم چاره ساز . . .

.

تنگ غروب و ساحلِ شور و نوای شب قدر

شکسته کشتی دلم، به ناله های شب قدر

بر پرِ سجاده‌ی دل، گره نشسته، وا نما

ای گل سجاده نشین، به یک دعای شب قدر . . .

.

بــگذار تا بمیرم در این شب الـــهی / ورنه دوباره آرم رو روی رو ســیاهی

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه / چــندان که باز گردم گیرم ره تباهی

.

چون رو کنم به احیاء، دل زنده گردم اما / دل مرده می‏شوم باز با غمزه گناهی

گرچه به ماه غفران بسته است دست شیطان / بدتر بود ز ابلیس این نفس گاه گاهی

التماس دعا

.

این من و حجم شب و دستان خالی و خدا

آسمانی تیره و اشک و سکوت و انزوا

ناله های جانگدازو گریه و امن یجیب

قبله و قلب و جوارج جملگی غرق دعا

التماس دعا

.

فرشته ها در شب قدر برای آزادی انسانها از دستان شیطان

و بخشش معاصی وبردن آنها به ملکوت مسابقه داده و منتظر ندای بنده های خدا هستند.

مرا دعا کنید

.

لیلةُ القدر است بس والا تبار / یک شب است و خیرش افزون از شمار

یک شب و آبی ترین شب های سال / عاشقان گیرند در آن پَرّ و بال

تا به باغ سبز عرفان پَر زنند / تا طلوع صبحِ قرآن پَر زنند

.

آری امشب لیلة القدرِ خداست / گاه معراج شکوه افزای ماست

گاهِ مولا گفتن و یادِ علی(ع) / زاده بیتِ خدا، اوّل ولّی

هر هر حق داده از کف تاب او / هم نخستین کشته محراب، او . . .

.

انیس قلب خود تنها خدا کن / خدا را در دل شبها صدا کن

ز خوف حق چو اشکی را چکاندی / به حال این رفیقت هم دعا کن . . .

.

تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی / شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی

لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم / سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی . . .

.

خبر آوردند که امشب از هزار شب بهتر است و یک اتفاق ویژه می افتد و آن اینکه

امشب دست ملکوت به طرف زمین کشیده می شود . . .

.

به فرق نازنینش کی اثر می کرد شمشیر / یقینا ابن ملجم وقت ضربت یا علی گفت . . .

(با تسلیت ایام شهادت مولای متقیان در مناجات شبانه شبهای قدر را التماس دعا دارم.)

.

شنیدم عاشقی مستانه می گفت :

اگر آتش به زیر پوست داری / نسوزی گر علی را دوست داری . . .

چشم ما و عنایت حیدر، دست ما و کرامت حیدر. یا علی(ع)

.

دعا بدون علی قابل اجابت نیست، که مهر اصل اجابت به هر دعاست علی- بزن تو دست

توسل به دامن مولا، که درد جامعه را بهترین دواست علی(ع.)

.

خورشید چراغکی ز رخساره علی ست، مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست- هرکس که

فرستد به محمد(ص) صلوات، همسایه دیوار به دیوار علی ست . . .

.

مبادا لیله القدرت سرآید، گنه بر نالم ام افزون تر آید

مبادا ماه تو پایان پذیرد، ولی این بنده ات سامان نگیرد . . .

.

دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)، یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)

وقتی که شکافت فرق او در محراب، گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)

.

از ذکر علی مدد گرفتیم، آن چیز که می شود گرفتیم

از بوته آزمایش عشق، از نمره بیست صد گرفتیم . . .

.

پرده از اسرار عالم باز شد، یا علی گفتیم و عشق آغاز شد

خدایا قدر ما را به قدر مولا علی نزدیک فرما . . .

.

ای آنکه تویی ز سوز جانم آگاه

به درگهت آورده ام از غصه پناه

رسم است که تفحه ای بر دوست دهند

این تحفه ماست کوله باری ز گناه . . .

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:23 توسط zahra behmaram|

 

شعر بسیار زیبا در مورد حجاب

در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن

زلف خود از روسری بیرون مریز در مسیر چشم ها افسون مریز

یاد کن از آتش روز معاد جلوه ی گیسو مده در دست باد

خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی

خواهرم،این لباس تنگ چیست؟ پوشش چسبان و رنگارنگ چیست؟

خواهرم،اینقدر تن نازی مکن با اصول شرع لج بازی مکن

خواهرم ای عاشق دین مبین یک نظر ازواج پیغمبر ببین   

نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:15 توسط zahra behmaram|

 

مقایسه بین حجاب اسلامی و بد حجابی

به دو نمونه از زنان اجتماع توجه فرمائيد ارزش آنان را بسنجيد و بگوئيد كداميك برترند.


آيا يك زن با حجاب ، كه در پوشش ايمان درآمده و لباس اسلام به تن كرده و خود را به روپوش كرامت و شرف آراسته و خشنودى خدا را جلب كرده و به درجات بهشت نائل گرديده و شخصيت واحترام و پاكدامنى را در خود افزايش داده كه وقتيكه انسان به او نگاه ميكند، چيزى جز حجاب و چادر نمى بيند، و اصلاً نمى داند كه آيا او جوان است يا پير؟ زشت است يا زيبا؟ از اين رو با ديده احترام به او نظر مى كند و در صدد آزارش برنمى آيد، چون مى داند او زنى است كه بدينش پاى بند است و نگهبان شرافت و متمسك به اسلام خويش مى باشد و از پستى اِباء دارد، و از بى حجابى و خود نمايى پاك است و از فساد و انحراف دورى مى گزيند. برتر است ...

حيا از ايمان است و كسيكه حيا ندارد ايمان ندارد


يا يك زن بى حجاب يا بد حجاب كه لباس حيا را از تن بيرون آورده و روپوش ايمان را كنده (زيرا كه در حديث است حيا از ايمان است و كسيكه حيا ندارد ايمان ندارد) و فرمان قرآن را مخالفت كرده وبى بند و بارى و خودنمائى را مانند زنان جاهليت قديم پيش گرفته ، و به زنان يهودى و مسيحى شبيه شده و عظمت و شخصيت خود را از دست داده ، و بدنش را نمايان و صورت و دستها و سينه و زينتهاى بدنش را آشكار ساخته ، نظر بدكاران را به خود جلب كرده و چشم خيانتكاران را بر خود خيره نموده و بدنش را مانند كالائى در بازار در معرض نمايش گذاشته و در معرض ديد همگان قرار داده چه بسا او را مسخره و بيچاره كنند، و گاهى به او تجاوز نمايند و عفّت او را از بين ببرند و...
شرافت خود را از دست بدهد، و در كرامت خويش زيان ببيند، و در بدبختى و بيچارگى و بدحالى قرار گيرد.
زيرا همه اينها در اثر بى حجابى و بدحجابى بر او پيش مى آيد. اين دو زن را با هم مقايسه كنيد كدام يك از اينها بهتر است ؟ كداميك سنگين تر و محترم هستند، كدام يك از نظر مقام و مرتبه عالى ترند؟

چادرحجاب برتر

حجاب به پوششی گفته میشود که برروی بدن قرار گرفته وبدن رامی پوشاند
شلوار، پیراهن ، مانتو، تی شرت و یا هر پوشش دیگری که به ذهن می رسد نوعی حجاب محسوب می شودهدف از حجاب تنها محافظت از پوست در مقابل عوامل خارجی نبوده و حجاب هر فرد نشان دهنده ی اداب و رسوم ، عقاید و اعتقادات آن شخص نیز می باشد
در دین اسلام هدف از حجاب نه تنها جنبه ی محافظت فیزیکی داشته بلکه نوعی محافظ روانی نیز محسوب می شود.

سخن بسیاری از اشخاص که با چادر مخالفت می کنند و از درب دین و دیانت، وارد این مقوله می شوند این است که از پوششی به نام چادر در هیچ کجای قرآن یاد نشده است و این پوشش رفتاری است که بیهوده می باشد و به زبان عامیانه نوعی حرکت من در اوردی است

 

چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است از خون سرخ من کوبنده تر است ( شهید عبدالله محمودی )

خواهرم: حجاب تو سنگر توست، تو از داخل حجاب دشمن را میبینی و دشمن تو را نمیبیند. ( سردار شهید رحیم آنجفی )

خواهرم: از بی حجابی است اگر عمر گل کم است، نهفته باش و همیشه گل باش ( شهید حمیدرضا نظام )

خواهرم: حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام میزند. ( شهید بهرام یادگاری )

از خواهرانم میخوام در حفظ حجاب خود کوشا باشد، زیرا حجاب خون بهای شهیدان است. ( شید علی روحی نجفی )

ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو میترسد تا سرخی خون من. ( شهید محمد حسن جعفر زاده )

 

نوشته شده در شنبه 14 مرداد 1391برچسب:,ساعت 17:25 توسط zahra behmaram|

                      

  • · سریع ترین راه دریافت عشق بخشیدن آن به دیگران است.
  • · آرزوهاتو یه جا یاداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره که چیزی که
  •  
  • امروز داری دیروز آرزوشو کردی
  • · زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز
  • · حکایت جالبی است که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند
  • · انسان سه راه دارد: راه اول از اندیشه می‌گذرد،این والاترین راه است. راه دوم از تقلید می‌گذرد، این آسان‌ترین راه است. و راه سوم از تجربه می‌گذرد، این تلخ‌ترین راه است.

       

نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت 23:15 توسط zahra behmaram|

 

 

حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود…

نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:30 توسط zahra behmaram|

عکس های زیبا از گل ها Www.Pix98.CoM

مثل شقايق زندگى كن:كوتاه اما زيبا،مثل پرستو كوچ كن:فصلى اما هدفمند،مثل پروانه بمير:دردناك اما...عاشق

  ساعت شنی یا چراغ راهنمایی!؟

آلبرت انيشتين ميگه: عشق مثل ساعت شني ميمونه همزمان كه قلبتو پر مي كنه مغزتو خالي می کنه. 
 

نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:9 توسط zahra behmaram|

 

 

هیچیزی را نمی توان به کسی یاد داد، ولی می توان به او کمک کرد تا پاسخ ها را از درون خود بیابد....  
گذشت زمان بر آنها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آنها که می هراسند بسیار تند، بر آنها که به سر خوشی می گذرانند بسیار کوتاه است. اما بر...
من با زمان قرار زندگی مسالمت آمیز گذاشته ام که نه او مرتبا مرا دنبال کند و نه من از او فرار کنم، سرانجام که به هم خواهیم رسید....
هرگز در ميان موجودات مخلوقي كه براي كبوتر شدن آفريده شده كركس نميشود. اين خصلت در ميان هيچ يك از مخلوقات نيست جز آدميان....
وقتي كبوتري شروع به معاشرت با كلاغها ميكند پرهايش سفيد ميماند، ولي قلبش سياه ميشود....
بر هر چه همی لرزی می‌دان که همان ارزی زين روی دل عاشق از عرش فزون باشد....
کار کنيد تا همه غصه‌ها و پريشانيهای خود را فراموش کنيد....
برای تربيت اراده بهترين زمان ايام جوانی است....
وقتی جوانتر بودم همه چيز را به خاطر می‌آوردم، حالا می‌خواست اتفاق افتاده باشد يا نه!...
هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره‌کرده دست کسی را به گرمی بفشاريد....
اگر می‌دانستند تا كنون چند بار حرفهای ديگران را بد فهميده‌اند، هيچكس در جمع اينهمه پر حرفی نمی‌كرد....
شکوه دنيوی همچون دايره‌ای است بر سطح آب که لحظه به لحظه به بزرگی آن افزوده می‌شود و سپس در نهايت بزرگی هيچ می‌‌شود....
عشق عينک سبزی است که با آن انسان کاه را يونجه می‌بيند....
نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت 19:55 توسط zahra behmaram|


آخرين مطالب
» اصلح ترین فرد....
» کارنامه
» خدایا!!!!!
» رایتل!!!!!!!!!!!!!!!
» آداب عید نوروز
» علی ابن الحسین "علی اکبر"ویژگیهای آن
» شرمساری
» قاتل زینب
» یا مهدی ادرکنی
» ای طفل شش ماهه امام حسین........
» نقش حضرت زینب درکربلا
» شرح مختصر واقعه مباهله
» یاباب الحوائج
» ولادت حضرت رضا مبارک
» روز دختر مبارک
» وصیت نامه شهید
» روزدختر مبارک
» یافاطمه الزهرا.......
» نگاه حرام
Design By : Pichak